وقتی در سال ۱۹۲۰، فیلم صامت دکتر کالیگاری ساختهی روبرت وینه، بر پردههای سینما رفت، به گفتهی بسیاری از فیلمپژوهان، آغازگر دههی طلایی سینمای اکسپرسیونیستی آلمان شد، و شاید یکی از پیشروترین فیلمهای تاریخ سینما، چه در طراحی صحنه، و چه در روایتپردازی. داستان این فیلم تخیلات یک بیمار روانی در تیمارستان است که نسبت به پزشک خود، دکتر کالیگاری، بدبین است و او را جادوگر و توطئهگر میداند، و روایت میکند که چگونه کالیگاری و دستیارش، سزار، در پی کشتن مردم شهر و خود او و نامزدش بودهاند. اما سرانجام معلوم میشود که راوی داستان نیز خود یک روانپریش است و کالیگاری، گرچه رئیس این تیمارستان است، خود جز دیوانهای جنایتکار نیست. کاراکتر دکتر کالیگاری و دستابزار قتلهایش سزار را متأثر از ادبیات گوتیک و رمانتیک سدههای گذشته، خاصه داستان دکتر فاوستوس و مفیستوفلس دانستهاند، چنانکه بسیاری از فلاسفه، تقدیر آلمانی را تقلایی فاوستی می دانند، و فاوست خود به مثابه بازنمودگار انسان غربی است در یک “فرهنگ فاوستی” حتی پیش ازخلق شاهکار گوته.